
دو تا رفیق بودن باهم میرفتن میخونه شراب میخوردن
یکی میمیره اون یکی میره میخونه به ساقی میگه دو تا بریز!
ساقی میگه چرا دو تا؟
میگه یکی واسه خودم، یکی به یاد رفیقم!
یک سال بعد میره میخونه به ساقی میگه یکی بریز!
ساقی میگه رفیقتو فراموش کردی؟!
میگه نه… خودم توبه کردم، میخورم به یاد رفیقم!
نظرات شما عزیزان:
حاج ممد 
ساعت0:56---9 مرداد 1392
زندگی سرگذشت درگذشت ارزوهاست.
شاهرخ 
ساعت22:22---29 بهمن 1391
عالیه
اگه خاستین به ما هم سری بزنید خوشحال میشم
موفق باشی
|